«مرد که گریه نمیکنه..»؛ «خجالت بکش تو مثلا مردی» ... شنیدن چنین جملاتی در جامعه ما و بسیاری از جوامع دیگر، کلیشهها و چارچوبهایی برای افراد ایجاد کرده است که ابراز احساسات را برای مردان سخت میکند. چارچوبهایی که توقعاتی از مردان داشته و طرح مشکلاتشان را مساوی با نازک نارنجی بودن میداند. در چنین دنیای مردانهای مقاومت و سکوت از درد و رنجهای تحمیل شده تبدیل به ارزشی شده است که نتیجه آن آسیبهای روانی و پرخاشگری است.
در نتیجه چنین ارزش هایی، دسترسی به آمار صحیح و پژوهش مناسب در حوزه خشونتهای خانگی علیه مردان با مشکلاتی مواجه شده است. در چنین شرایطی باوجود آنکه میزان خشونت علیه مردان نسبت به خشونتی که بر زنان روا داشته میشود کمتر است، اما کسی نمیداند آمارهای درست رفتارهای خشونت آمیز علیه مردان تا چه میزان ثبت میشود؟
در واقع وجود کلیشه ها، دست و پای مردان را برای طرح آسیبهایی که با آن مواجه میشوند، بسته است و شاید بسیار کمتر دیده باشید که یک مرد از بی احترامی، کتک خوردن و رفتارهای مشابه گله کند. چرا که روایت این رفتارها، هم باور پذیری کمتری دارد و همچنین احتمالا حاصلی جز تمسخر و آسیب دیدن به چارچوبهای مردانه فرد ندارد. برچسبزدن به مردان تحت خشونت با الفاظی مانند زنذلیل یا موارد دیگر مانع از آن میشود که بتوانند کنترل زندگیشان را در دست بگیرند و در فضایی خوشایند و امن زندگی کنند.
بر این مبنا در گام نخست، خشونت علیه مردان اصلا ثبت نمیشود و به نفع همه افراد است که سخنی از آن نگویند. در مرحله بعدی درواقع کسی دقیقا نمیداند دسته بندی خشونت علیه مردان به چه نحوی است؟ چرا که به احتمال زیاد خشونتهای فیزیکی تعدادشان کمتر و خشونتهای کلامی میزان بیشتری دارند.
باید گفت کلیشههای دنیای مردانه کارکرد خود را از دست داده و اینکه کسی نباید اشک یک مرد را ببیند، نه تنها منجر به حفظ غرور و وجاهت مردانه میشود بلکه آسیبهای روانی بسیاری به بار خواهد آورد. پرخاشگری علیه مرد خانواده گاهی جنبه انفعالی به خود میگیرد یعنی ظاهرا قصد پرخاشگرانهای وجود ندارد، اما در عمل، باعث آزار آنان میشود.
خشونت عاطفی از رایجترین خشونتهای زنان نسبت به مردان است؛ زنان با بیتوجهی به همسر، تحقیر شوهر، مقایسه میان مردان و خطاب قرار دادن مردان با واژه هایی، چون بی عرضه و ... مردان را مورد خشونت عاطفی قرار میدهند. خشونتی که وجود کلیشهها شدت آسیب را بیشتر کرده و وجود همین کلیشهها توان بیان آن را از مردان میگیرد.
آمارها نشان از آن دارد که طبقات اجتماعی بالا و پایین به میزان کمتری با پدیده خشونت علیه مردها روبهرو هستند. در طبقه اجتماعی پایین یا فرودست هنوز هم نظام سنتی مردسالار استوار است که برای زنان نیز مورد پذیرش است. در طبقه بالای جامعه نیز مسائل مالی تبدیل به وسیلهای برای حل چنین مسائلی شده است و به نوعی کمتر خشونت خانگی در آن جا معنا دارد، در این میان افراد طبقه متوسط بیشتر در معرض خشونت قرار دارند و شاید بتوان گفت آمار بیشتری از انها قابل دسترس است.
در فضایی که جامعه گرفتار مشکلات بسیاری است؛ مشکلات اقتصادی میتواند آستانه تحمل زنان را پایین آورده و این امر از علل اصلی اعمال خشونتهای خانگی علیه مردان است. موضوعی که توجه به آن برای حفظ سلامت جامعه اهمیت بسیاری داشته و سخن نگفتن از آن صرفا سر در برف فرو بردن است.